Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (1268 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Auf geht's! U برویم!
Lass uns gehen! U برویم!
Wir müssen auch gehen. U ما هم باید برویم .
Hol'n wir uns was zu futtern. U برویم یک لقمه ای بزنیم.
wo lang [geht es] ? U به کدام طرف [برویم] ؟
Wo sollen wir jetzt hin? U حالا به کجا برویم؟
Wir mussten drei Stunden lang Schlange stehen, um hineinzukommen. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Jetzt geht es ab nach Hause ! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
So viel zu ... ! <idiom> U اینقدر از ... بس است ! [برویم سر موضوع یا چیز دیگری] [اصطلاح روزمره]
Mein Freund stritt sich mit dem Türsteher herum, weil er uns nicht hineinließ. U دوستم بیخودی [و بی نتیجه] با دربان جر و بحث می کرد چونکه او ما را نمی گذاشت برویم تو.
Wo wir wir gehen wollen Kalnkychyn sollte diesen Zug Cullen Küche setzen U ما میخواهیم برویم کالنکیچین باید کجا بریم این ترن میره کالن کیچن
hierzulande <adv.> U در اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
hier <adv.> U اینجا
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
bis dato <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
bislang <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
von außen U از بیرون
außen <adv.> U به بیرون
draußen <adv.> U بیرون
außerhalb [Genitiv] <prep.> U بیرون
von außerhalb U از بیرون [از]
auswärts <adv.> U به بیرون
außen <adv.> U بیرون
außer Haus <adv.> U بیرون
hinaus <adv.> U به بیرون
außen <adv.> U در بیرون
außerhalb [von] <adv.> U بیرون [از]
heraus <adv.> U به بیرون
bis heute <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
bis jetzt <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
Ausland {n} U بیرون کشور
ausgießen U بیرون ریختن
außer Haus <adv.> U بیرون از کارخانه
außer Haus <adv.> U بیرون از خانه
weggehen U به بیرون رفتن
ergießen U بیرون ریختن
ausgehen U بیرون رفتن
draußen <adv.> U بیرون از خانه
auswärts <adv.> U به طرف بیرون
heraus <adv.> U به طرف بیرون
draußen <adv.> U بیرون از کارخانه
außen <adv.> U به طرف بیرون
auskommen U بیرون آمدن
Rauswurf {m} U بیرون رانی
Rauswurf {m} U بیرون اندازی
hinaus <adv.> U به طرف بیرون
ausschließen [aus] U بیرون راندن [از]
außerbörsliche Käufe {pl} U خرید در بیرون از بورس
außerhalb gelegen <adj.> U واقع شده در بیرون [از]
außerhalb stehen U در بیرون [چیزی] بودن
herausbekommen U بیرون کشیدن [از چیزی]
herausbekommen U بیرون آوردن [از چیزی]
spritzen U فواره بیرون دادن
Druck von außen U فشار از بیرون [خارج]
Ausflug {m} U گردش [بیرون شهر]
Spritztour {f} U گردش [بیرون شهر]
Absonderung {f} U انتشار [گاز به بیرون]
Emission {f} U انتشار [گاز به بیرون]
Wir ziehen am 1. [Ersten] aus. U ما یکم از خانه بیرون می آییم.
entrümpeln U خالی کردن [بیرون آوردن ]
ausräumen U خالی کردن [بیرون آوردن ]
außen [liegend oder gelegen] <adj.> U واقع در بیرون [خارج] [کالبدشناسی]
sich wegmachen U بیرون رفتن [اصطلاح روزمره]
entfernt <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
außer [Dativ] <prep.> U بیرون از [فضایی یا فاصله ای] [امکانات]
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
Kontor {n} U شعبه بیرون از کشور [اقتصاد]
außerhalb von Teheran wohnen U بیرون از تهران زندگی کردن
abwesend <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
Etwas aus dem Zusammenhang reißen U چیزی را از متن بیرون آوردن
fort <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
weg <adv.> U دور [فاصله دار] [بیرون]
aufbrechen U بیرون آمدن جوجه [از تخم]
Auslandsniederlassung {f} U شعبه بیرون از کشور [اقتصاد]
im Aus U بیرون از زمین بازی [ورزش]
außerhalb des Spielfelds U بیرون از زمین بازی [ورزش]
auswärts wohnen U در بیرون از شهر زندگی کردن
qualmen U [از خود] دود بیرون دادن
außerhalb wohnen U در بیرون از شهر زندگی کردن
ausgebrütet sein U بیرون آمدن جوجه [از تخم]
Sie wird nur mit dir ausgehen, wenn du ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
Die Haut altert von innen und von außen. U سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.
Gehen Sie heute abend aus? U امشب میروید بیرون [برای گردش] ؟
ausgehen U برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Er ist soeben ausgegangen. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
Ich hänge mit [bei] meinen Freunden rum. U من با دوستانم بیرون می روم [گردش می کنم] .
Abhol... U آمدن و بردن [غذا به بیرون از رستوران]
in nichtehelicher Lebensgemeinschaft zusammenleben U بیرون از زناشویی باهم زندگی کردن
außerhalb arbeiten U در حومه [بیرون] شهر کار کردن
Wann muss ich das Zimmer verlassen? U کی باید از اتاق [هتل ] بیایم بیرون؟
Abwahl {f} U بیرون کردن از اداره با اکثریت ارا
zum Mitnehmen U با خود بردن [غذا به بیرون از رستوران]
[von der Bühne] abgehen U بیرون رفتن [از صحنه تیاتر] [هنر]
Nummer ziehen. U کاغذ با شماره [از دستگاه] بیرون بکشید.
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Abholpizza {f} U پیتزا که [مشتری] با خود به بیرون از رستوران بر میدارد.
Holz entnehmen U بیرون کشیدن [استخراج کردن] چوب ساختمان
abhängen <idiom> U باهم بیرون گشتن [رفتن] [اصطلاح روزمره]
Abgang aus dem Erwerbsleben U بیرون آمدن از نیروی کار [بازنشسته شدن]
rumhängen <idiom> U باهم بیرون گشتن [رفتن] [اصطلاح روزمره]
jemanden feuern U کسی را از کار بیرون کردن [اصطلاح روزمره]
aus dem Kontext gerissen U بیرون از معنی در متن نقل قول کردن
außerehelicher [vorehelicher] Geschlechtsverkehr {m} U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
Ich wollte ausgehen aber das Wetter war zu schlecht. من می خواستم بروم بیرون ولی هوا خیلی بد بود.
Ergebnisse ausspucken U نتایج را بیرون دادن [اصطلاح روزمره] [رایانه شناسی]
Abstellgleis {n} [Bahn] U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Abstellgleis {n} [Bahn] U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
ausgießen U از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Jemanden fragen, ob er [sie] mit einem ausgehen will U از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
ausspucken U از دهان [دهانه] بیرون پراندن [دفع کردن] [مانند مواد مذاب اتشفشانی یا گل]
ein bisschen frische Luft schnappen gehen U بیرون رفتن برای هوای تازه [چونکه داخل هوا خفه یا سنگین است]
den Rausschmiss kriegen U با زور بیرون شدن [خارج شدن] از جایی [اصطلاح روزمره]
jemanden rausschmeißen U کسی را جواب کردن [ از کار بیرون کردن] [اصطلاح روزمره]
von Jemandem [etwas] ausgehen U از کسی [چیزی] بیرون آمدن [مانند بوی چیزی]
von Jemandem [etwas] stammen U از کسی [چیزی] بیرون آمدن [مانند بوی چیزی]
Den Appetit holt man sich auswärts, aber gegessen wird zu Hause. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
herausragen U بیرون آمدن [پیش آمدن] [جلوآمدن] [برآمدن]
vorstehen U بیرون آمدن [پیش آمدن] [جلوآمدن] [برآمدن]
der bisherige Vorsitzende U مدیری که به بازنشستگی می رود [از کار بیرون می رود]
ausfahrender Verkehr {m} U جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
hervorstehen U بیرون آمدن [پیش آمدن] [جلوآمدن] [برآمدن]
herausstrecken U بیرون آمدن [پیش آمدن] [جلوآمدن] [برآمدن]
überstehen U بیرون آمدن [پیش آمدن] [جلوآمدن] [برآمدن]
ablegen - Kleidungsstück - U در آوردن - لباس - بیرون آوردن
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
1hergehen
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
1من باید چه زمانی اینجا باشم
1Die ldee
1بریم باهم غذابخوریم
1Ich sehe fern
3من این جمله رو‌ تو کتاب خوندم: Die Kinder und ihre Begleiter fahren mit dem Bus# آرتیکل Begleiter هستش der و قسمت اول جمله به خاطر فعل fahren آکوزاتیو هستش، پس چرا ihre شده؟؟؟ مگه نباید ihern باشه؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com